شاها ، خدایگانا ، آنی که لحظه ای


از بیم خنجر تو نیارد غنود چرخ

در روزگار دولت تو همچو ماتمی


پوشد ز هیبت تو لباس کبود چرخ

تا رفت جز براه وفاقت نرفت ماه


تا بود جز بحکم مرادت نبود چرخ

از روی فخر گوهر اکلیل خویش ساخت


هر نکته کان ز لفظ شریفت شنود چرخ

شاها چو دست حشمت تو برسرم ببرد دهر


در زیر پای قهر تنم را بسود چرخ

هر چان طراوتست ز حالم ببرد دهر


هر چان حلاوتست ز عیشم ربود چرخ

بی حسن اصطناع تو و لطف جود تو


عیشم بکاست عالم و رنجم فزرود چرخ

به زین بمن نگر ، که اگر حالتی بود


والله ! که مثل من بخواهد نمود چرخ